کد مطلب:315160 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:178

توجه حضرت اباالفضل
خاطره ی دوم: دختری دارم كه اكنون معلم بسیار خوب و متدینه است. شاید در سن 7 سالگی از دبستان می آمد كه موتورسواری به او می زند، هنگامی كه بنده



[ صفحه 381]



وارد خیابان محل شدم، دیدم برخی از كسبه طوری به من نگاه می كنند كه حالت تعجب داشت.

ناگهان یكی از آنها گفت: حاج آقا حسنی! موتورسواری به دخترت زد و او را به بیمارستان بردند، تا این سخن را شنیدم، رو به قبله نمودم و عرضه داشتم، یا اباالفضل العباس! و یك گوسفند نذر حضرت كردم كه بچه ی من از بین نرود.

فوری به بیمارستان رفتم. از دهان و گوش بچه خون زیادی می آمد و روی پای او، گوشت پوست رفته بود. فوری اقدام به ذبح گوسفند كوچكی نمودم آنگاه به كلانتری رفتم و شخص ضارب را آزاد كردم و كسانی كه صحنه ی تصادف را دیده بودند، گفته بودند، محال است این بچه سالم بماند.

به حمد الهی و توجهات حضرت عباس علیه السلام بعد از خروج از بیمارستان حالش بدون ذره ای ناراحتی، خوب شد.